loading...
توبه...وبلاگی برای متحول شدن
مهدی شهریاری بازدید : 156 چهارشنبه 12 بهمن 1390 نظرات (0)

دلم می خواد با نوشتن این موضوع توجه بیشتری داشته باشیم به احساساته خودمون

دختری 7 ساله کلاس اولی زنگ نقاشی

تو دفتر نقاشیش با چندتا خط ساده یه ادمکی رو کشید که رویه یه چیزی شبیع

سجاده خوابیده

موقع نگاه کردن معلم به دفتر نقاشیا بود

همه بچه ها از درخت از طبیعت و حیوانات چیزایی کشیده بودن که در مهد یاد گرفته بودن

معلم اومد دفتر معصومه رو برداشت و نگاه کرد

گفت:معصومه جان این چیه؟ یه سجاده هستش اما چرا این ادمک دراز کشیده؟

معصومه با یه لبخند خیلی شیرین گفت: خانوم معلم من وقتی بچه ها همسایه 

به خاطر نداشتن عروسک مسخره ام می کنن یا وقتی کفش پاره منو میبین که پاهام

دیده میشه منتظر میشم بابا و مامانم بخوابن اروم میرم سجاده رو پهن می کنم و

می خوابم روش

اخه اونجوری حس می کنم تو اغوش خدا خوابیدم و همه چیز یادم میره

حس کودکانه یه بچه 7 ساله کجا و ما ادما کجا ای کاش دلمون مثل یه کودک

بود و خدا و دنیا رو به دید کودکانه می دیدیم...

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
خدایا یاریم کن...... وقتی به خوبیها و مهربانی های تو می نگرم.... بدیها و اشتباهات خود را مشاهده می کنم..... و آنوقت که رحمت و بخشش بی منتهایت مرا نشانه میرود..... بار شرمندگی گناهانم بیشتر از پیش بر دوشم سنگینی میکند..... خدایا هر چه می دهی رحمت است و هر چه نمی دهی مصلحت..... اگر مصلحت این است که هیچ چیز نداشته باشم راضیم به رضایت..... ولی نظرت را از من مگیر..... یاریم کن آن کنم که تو راضی باشی و آن طور شوم که تو می خواهی ...آمین یا رب العالمین
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 40
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 7
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 30
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 35
  • بازدید ماه : 30
  • بازدید سال : 191
  • بازدید کلی : 10,879