loading...
توبه...وبلاگی برای متحول شدن
مهدی شهریاری بازدید : 118 چهارشنبه 12 بهمن 1390 نظرات (0)

یه روز یه برنده کوچولو تو سرمای زمستون تو دل سیاهی شب

داشت از این درخت به اون درخت می رفت دانباله خارو خاشاکی بود

تا بتونه لانه خودشو بالایه یکی از همین درختا بسازه ...

همین جور داشت تکو تنها دانباله چیزایی بود که بتونه خونشو بسازه

بعد یه مدت لانه خودشو ساخت و با ارامش رفت تا استراحتی کنه و بخوابه

اما بعد یه مدتی طوفانی شد و لانه برنده افتاد زمین

برنده خیلی دلش گرفت به خدا گفت: خدایا خونه کوچیک من کجایه دنیایه

تو رو تنگ کرده بود که اینجوری تو زمستون منو اواره کردی؟

خدا گفت: ماری کنار لانه تو کمین کرده بود و تو در خواب بودی مجبور شدم

طوفانی کنم تا از لانه بیرون بیای و نجات بیدا کنی...

گاهی وقتا قبل اینکه گله یا شکایتی کنیم از بدی تقدیر بهتره فکر کنیم حکمتش چی بود؟

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
خدایا یاریم کن...... وقتی به خوبیها و مهربانی های تو می نگرم.... بدیها و اشتباهات خود را مشاهده می کنم..... و آنوقت که رحمت و بخشش بی منتهایت مرا نشانه میرود..... بار شرمندگی گناهانم بیشتر از پیش بر دوشم سنگینی میکند..... خدایا هر چه می دهی رحمت است و هر چه نمی دهی مصلحت..... اگر مصلحت این است که هیچ چیز نداشته باشم راضیم به رضایت..... ولی نظرت را از من مگیر..... یاریم کن آن کنم که تو راضی باشی و آن طور شوم که تو می خواهی ...آمین یا رب العالمین
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 40
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 7
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 167
  • بازدید کلی : 10,855